برگ های اخر91
اینجا بنویسین....به کی فرقی نمیکنه....فقط حرف دل باشه
اینجا بنویسین....به کی فرقی نمیکنه....فقط حرف دل باشه



را به همه عزیزان تبریک میگم 









دست هایم پراست از تهی بودن
و درونم سرشاراست...
سرشار از دوستت دارم های راه گلو بسته
لبریزم از رویاهای پوشالی
و دلم خوش است به خواب شیرین محبوبه شب
و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد...
و چه زیباست،
پشت پا زدن به آن هایی که مرا را رنجاندند!
و چه نیکوست،
گاه گاهی به دلت دروغی بگویی از سر ناچاری
و نگذاری که بداند،
که دیگر او نیست...
یعقوب و زلیخا شده ام.....گرگ بیابان دریده ام
برلب هرچاه که میرسم....هزار بوسه صدایت میکنم
به هردیار که میرسم....هزار سکه فدایت میکنم
کاش یعقوب بودم....به حرمت فراغت....نور از چشم میراندم
درلحظه وصال سخت به آغوش میفشردمت
کاش گرگی بلدبودم...میدریدمت با هزار بوسه
تهمت ها به جان میخریدم و از بردگی به عزیزی میخریدمت
در فراغت سوختم....آتش مردانگی بلد بود
خاکسترم رها کرد....
چرا ایوبم کردی خدا؟زلیخا چرا نشدم؟
منم که رسوای عالمم.....چرا زلیخا نشدم؟
چهل سال سوخت زلیخا....این چند سال بیش از زلیخا
سوخت دلم.....
جوان کردی زلیخا به یک وصالت....درد تو هم جوانی من گرفت
آی یوسف...
چرا برایم یوسفی نمیکنی؟یه آن من زلیخایت
چندروزیست یعقوب وار کورم...بوی توهم شفایم نمیدهد
با مرگ هم همدست شدی بی انصاف؟آخرمرگ هم شفایم نمیدهد

آسمان رعدی زد
ابرها غریدند
قطرات باران
نم نم باریدند
بوی آب و کاهگل
تق تق شیروانی
ناله ناودانی
توی کوچه پیچید
کاشکی دلها نیز
چون هوای کوچه
پس از این باریدن
بوی پاکی میداد..
چرا این درد واگیر داره؟
ما که هر روز از هم دورتر میشیم
چه طور سرایت کرده بس؟!
اونم همه گیر....مرد میکشه...واکسن به
نامرد میزنه...
بگو آخراین درد چیه؟کجاست؟
کی عبرت میشه مجنون؟
کی از مد میافته لیلی؟
درد دارم بگو....
بغض نفسمو بس نمیده بگو.....
اشک امون به فریاد نمیده....بگو
تیکه های قلبم میچکه خون.........بگو
صورت خیسم سیلی خورده...........بگو
این سکوت یعنی چی؟ درمون چیه ؟
من که ساکتم .....رسوا نکردم معشوق و
نگفتم داره ساز میزنه برای دلبرش...
خنجر به قلب من..........
دشنه به جون خریدمو....خنده به لبهای
نه به کوه زدم که آوازه ی فرهاد زنده کنم
نه حتی خواستم شیرین و بیدار کنم
فقط دوا میخوام....فقط امشب..
قلبم خواب از سرش بریده..
صدای سازشو شنیده....ناله تو سکوت کشیده
مرحم بده بریدم................نگو اشک
نیست..................نمکه................
بگو مرگ...............طبیبه.....