(سه چیز- یک زن را مانند ملکه میسازد):
چقدر دلم هوای باران کرده است!
وقتی باران می زند به زمین
حس می کنم،
خدا ،دلش خیلی گرفته است!
چیزی در درونم بلند مرا فریاد می زند!!!
گوش می ایستم
و اینها را می شنوم
زود باش مدر سه ات باز دیر می شود
خدا دارد به من درس می دهد!!
بنی ادمم! با گریه من زمین پاک می شود.
درختان ابتنی می کنند .
کوچه ها از غبار پاک می شوند.
زمین غسل کدورت می کند
دیوار ها از دشنام ها چاک می شود.
دریای تشنه ،چشمه ها، اقیانوس ها ،
سیراب می شوند!
تمام هر چه هست ،
با اشک های من پاک می شود.
راستی تو چرا چتر گرفته ای؟
بیاموز بنده ام!
چرا وقتی باران می زند
دلت تنگ می شود؟
چون من به عشق تو
به خاطر اشک چشم تو
که دلت را اگر گرفت؟
امده ام طهارت دهم
وقتی با اشک چشم من این همه
چیز پاک می شود
چرا درنگ می کنی؟
منم خدای تو
با توام عزیز من:
درب دلت را بزن ،
مرا که ،این همه
مشتاق توام! صدا بزن!
صدا بزن ! صدا بزن!
بیا بگو دوباره مرا ببخش!
بیشتر از اینها که تو دلتنگم باشی
من برایت گریسته ام!
انگاه که اسمان سخت گرفته است!
من منتظر نشسته ام
انگاه که رعد وبرق می زند
من تو را فریاد می زنم
وقتی که باران می زند
من دلم از شوق دیدار روی تو
از صدای یارب !یا رب!از کوی تو
شکسته است!
چرا ایمان نمی اوری که من
تو را خواسته ام ! طلب کرده ام!
این باران گواه اشک های من نیست!
می دانی چرا بعد از باران
رنگین کمان نشانت می دهم؟؟؟
که باور کنی! من دوباره زمین وزمان را
ان دل شکسته تو را بنا نهاده و نقش داده
و با نفس های خویش بر تو دمیده ام
و دنیا را رنگ کر ده ام !
زنگ می خورد! کلاس تمام شده!
ومن
چقدر دلم هوای باران کرده است!!!!!!!!
مرد است دیگر ...
گاهی تُند می شود
و گاهی عاشقانه می گوید ...
مرد است دیگر ...
غرورش آسمان
و دلش دریاست ...
تو چه میدانی از بغضِ گلو گیر کرده یک مرد ... ؟
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده است ... ؟
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش ... ؟
مرد را فقط مرد میفهمد و مرد ...
دلم برای باران تنگ شده است...
دلم برای باران تنگ شده است
دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است
دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران
بارانی که به من آموخت رسم زندگی را
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان
برای ابرهای سیاه سرگردان
در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم
مدتی است که دیگر نه بارانی است
و نه ابری
این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است
نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید
پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم
بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم
ببار تا خالی شوم
از غصه ها از دلتنگی ها
رها شوم
اگر دستی نیست برای آنکه اشکهایم را از گونه هایم پاک کند
ای باران تو میتوانی با قطره هایت اشکهایی که از گونه هایم سرازیر شده است را پاک کنی
اگر کسی نیست که در کنارم من قدم بزند و با من درد دل کن ای باران تو بیا بر من ببار تا خیس
خیس شوم
خیس تر از پرنده ای تنها
که بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته است و خسته است اگر بغض گلویم را گرفته است
تنها یک آرزو برای خالی شدن خودم دارم
آرزوی غروب باران را دارم
کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم
ای کاش یارم نیز در کنار آن دو باشد

باران بیا تا با هم خالی شویم
تو از این بغضی که در آسمان فرا گرفته خالی شو
من نیز از این سرنوشت دوری خالی می شوم

گفتگو با خدا
هميشه تو خلوت خودم به خداي خودم......
ميگم : خداجون دستمو گرفتي ، ول نكن ؟
امروز دنيا رو با خدا قسمت كردم بهش
گفتم:آسمون مال من ،ابراش مال تو
دريا مال من،موج هايش مال تو
ماه مال من،خورشيد مال تو
خدا لبخندي بهم زد و گفت :
تو بندگي كن............!
همش مال تو.......!
ღ♥ღ تولدم مبارک ღ♥ღ
تولد
تولدم
مبارک مبارک
مبارک
تولدم
مبارک
بیا
شمعا
رو
فوت
کن
که
صد
سال
زنده
باشم


دست بزنيد

شادي كنيد

گل بياريد












ﯾﻜــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!
ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!
...
ﺑﺨﺎﻃـــــﺮِ ﺷﺒـــــــ ﻫﺎﯾـــﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧـــﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﻛـــﺮﺩﯾـــﻢ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻗﻠﺒـــﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟِﻪ ﺷــــﺪ ...!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮِ ﭼﺸﻤﺎﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﻣﺎﻧﺪﻧــــﺪ!!!
ﯾﻜــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷـﺎﺩﯼ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ...
ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘــــــ ﮐﺮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧــﺪ!!!
ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺻﺪﺍﻗﺘـــــــ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫــﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺘــــــ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻣﺤﺒّﺘــــ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﺩﯾـــﺪ!!!
ﯾﮑــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗـــــــــــــ !!!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــﺮِ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾــــﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺘـــــــ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸـــﺪ!!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﺩﯾــــــﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷــــﺪ !...